هیر,حسینیان شهر هیر,امام حسین و علی اکبر,اکبریه هیر,مسجد علی اکبر,جوانان هیر,کربلا,عاشورا هیر,تاسوای شهر هیر,دسته های عزاداری هیر,شهید بهنام سیفی,
هروقت دیدی تنها شدی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش ...
درباره ما
صفحه رسمی حسینیان شهر هیر
اخبار و اطلاع از مراسمات مذهبی..عکس.کلیپ و اشعار مذهبی از عزاداریهای سنتی شهر هیر
ورود اعضای سایت

آمار سایت
» آمار کاربران
» افراد آنلاین : 1
» اعضای آنلاین : 0
» تعداد اعضا : 0

» عضو شوید
» ارسال کلمه عبور


» آمار مطالب
» کل مطالب : 46
» کل نظرات : 1

» آمار بازدید
» بازدید امروز : 135 نفر
» باردید دیروز : 2 نفر
» ورودی امروز گوگل : 0
» ورودی گوگل دیروز : 0
» بازدید هفته : 137 نفر
» بازدید ماه : 146 نفر
» بازدید سال : 204 نفر
» بازدید کلی : 123,405 نفر
لینک های ویژه
مطالب اخیر وبگاه

ما را تمام خلق شناسند با حسین
ما نوکریم و حضرت فرمانروا حسین

ناز طبیب و منت مرهم کجا کشی؟
وقتی که هست تربت پاکش دوا حسین

با هر طپش ز سینه ما می رسد به گوش
ای پادشاه تشنه لب کربلا حسین

منت خدای عزّوجل را که لحظه ای
ما را به حال خویش نکرده رها حسین

در روز حشر سینه زنان ناله می کنیم
شور و نشور می کند آنجا به پا حسین

نوکر کنار سفره ارباب دل خوش است
شکر خدا که گشته خریدار ما حسین

آری وصیّت همه ما همین بُوَد
بر روی قبر ما بنویسید یا حسین



تعداد بازديد : 81
نویسنده akbariyeh-hir در سه شنبه 29 تیر 1395 | نظرات(0)

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

آورده اند که: پدری با فرزند خویش که جوان بود، برای دزدی وارد باغی شدند. پدر به قصد چیدن میوه به بالای درختی رفت. فرزندش که جوان با معرفتی بود، صدا زد: پدر! بیا پایین، کسی ما را می بیند!

پدر وحشت کرد و فوراً از درخت پایین آمد. از پسرش پرسید: چه کسی مرا می دید؟!

جوان گفت: کسی از بالای سرت.

پدر نگاهی به بالا انداخت و چیزی ندید. جوان خداشناس گفت: منظورم پروردگار جهان است که ما فوق و محیط بر همه ماست. چگونه است که از نگاه کردن انسانی وحشت می کنی، اما از این که خدا در هر حال تو را می بیند، وحشت نمی کنی؟ این چه ایمانی است؟!

به نقل از: دنیای جوانان، نوشته محمدعلی کریمی نیا



تعداد بازديد : 118
نویسنده akbariyeh-hir در دوشنبه 02 فروردین 1395 | نظرات(0)

چگونه روضه نخواند دلي كه تنها شد

چگونه راه رود آنكه قامتش تا شد

عصاي دست مني روي خاك افتادي

ز جاي خيز كه پير از غم تو بابا شد

چقدر پاي تو اي سَرو، خونِ دل خوردم

كه تا بزرگ‌ شدي قامت تو رعنا شد

به خيمه روضه ی غم ميكند به پا زينب

كه داغ اول اين دشت سهم ليلا شد

بلند تا به كنار تو يا علي گفتم

به نام فاطمه درخيمه‌ها چه غوغا شد

براي بوسه ي روي تو غبطه ها خوردم

عجب كه فرصت آن اينچنين مهيا شد

نگاه من به لب توست تا سخن گويي

ولي به جاي لبت زخم صورتت واشد

كنار پهلوي از نيزه‌ها شكسته ی تو

دوباره تازه در اين دشت داغ زهرا شد

دلم تنوره ی داغ است با لب خشكت

بريز آب بر اين آتشي كه برپا شد

ز تشنگي به حرم بسكه آب گفتي آه

ز شرم آه توخون ديده‌هاي سقا شد



تعداد بازديد : 52
نویسنده akbariyeh-hir در یکشنبه 11 بهمن 1394 | نظرات(0)

طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم

Web Template By : Samentheme.ir

خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
اوقات شرعی

اوقات شرعی
ساعت

ساعت فلش مذهبی
روز شمار ماه محرم
روزشمار محرم عاشورا

پخش مستقیم حرم معصومین

پخش زنده حرم
مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)

یا علی اکبر ع



هر کـس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راضى خواهد بود.

...

آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
طراح قالب
ثامن تم